کد مطلب:2540 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:457

درس پنجم
درس پنجم مسائل مشترك كتاب و سنت





در درس گذشته به پاره ای مسائل اصولی كه از مختصات " كتاب " و یا

از مختصات " سنت " بود اشاره كردیم و در پایان درس گفتیم كه پاره ای

از مسائل اصولی ، هم مربوط به كتاب است و هم مربوط به سنت . در این

درس به همین مسائل مشترك و به تعبیر جامعتر " مباحث مشترك "

می پردازیم . مباحث مشترك عبارت است از :

الف . مبحث اوامر .

ب . مبحث نواهی .

ج . مبحث عام و خاص .

د . مبحث مطلق و مقید .

ه . مبحث مفاهیم .

و . مبحث مجمل و مبین .ز . مبحث ناسخ و منسوخ .

اكنون در حدود آشنایی با اصطلاحات ، درباره هر یك از اینها توضیح

مختصری می دهیم .



مبحث اوامر





" اوامر " جمع امر است . امر یعنی فرمان . از جمله افعالی كه در

زبان عربی و هر زبان دیگر هست " فعل امر " است . مثلا فعل " بدان "

در فارسی " و اعلم " در عربی فعل امر است .

بسیاری از تعبیرات كه در كتاب یا سنت آمده است به صورت فعل امر

است . در اینجا پرسشهای زیادی برای فقیه طرح می شود كه اصولیون باید پاسخ

آن را روشن كنند . مثلا آیا امر دلالت بر وجوب می كند یا بر استحباب یا

بر هیچكدام ؟ آیا امر دلالت بر فوریت می كند یا براتراخی ؟ آیا امر دلالت

بر " مرش " می كند یا تكرار ؟

مثلا در آیه كریمه وارد شده است :

« خذ من اموالهم صدقة تطهرهم و تزكیهم بها و صل علیهم ان صلواتك سكن

لهم »( 1 ) .

از اموال مسلمین زكات بگیر . به این وسیله آنان را پاك و پاكیزه

می گردانی و به آنها " دعا كن " كه دعای تو موجب آرامش آنها است .

كلمه " صل " در آیه شریفه به معین " دعا كن " یا " درود بفرست "

است . در اینجا این سؤال مطرح می شود كه آیا اولا دعا كردن كه با صیغه امر

فرمان داده شده واجب است یا نه ؟ به عبارت



پاورقی :

. 1 سوره توبه ، آیه . 103





دیگر آیا امر در اینجا دلالت بر وجوب می كند یا نه ؟ ثانیا آیا فوریت

دارد یا نه ؟ یعنی آیا واجب است بلافاصله پس از دریافت مالیات خدائی

( زكات ) درود فرستاده شود یا اگر فاصله هم بشود مانعی ندارد ؟ ثالثا

آیا یك بار دعا كردن كافی است یا این عمل مكرر باید انجام یابد ؟

اصولیون به تفصیل درباره همه اینها بحث می كنند و ما در اینجا مجال

بحث بیشتر نداریم . افرادی كه رشته فقه و اصول را به عنوان رشته اختصاصی

انتخاب كرده اند به تفصیل با آنها آشنا خواهند شد .



مبحث نواهی





" نهی " یعنی باز داشتن ، نقطه مقابل امر است . مثلا اگر به فارسی

بگوئیم " شراب ننوش " و یا به عربی بگوئیم " لا تشرب الخمر " نهی

است .

در باب نهی هم این پرسش پیش می آید كه آیا نهی دلالت بر حرمت می كند

یا بر كراهت و یا بر هیچكدام دلالت نمی كند بلكه دلالت بر اعم از حرمت و

كراهت می كند ، یعنی فقط دلالت می كند بر اینكه شی مورد نظر ناپسند است

اما اینكه این ناپسندی در حد حرمت است كه مرتكب آن مستحق عقوبت است

یا در حد كراهت است و مرتكب آن مستحق ملامت است نه عقوبت ، مورد

دلالت نهی نیست . و همچنین آیا نهی دلالت می كند برابدیت ، یعنی بر

اینكه هیچگاه نباید آن كار را مرتكب شد یا صرفا دلالت می كند بر لزوم ولو در یك مدت موقت .

اینها پرسشهایی است كه علم اصول به آنها پاسخ می دهد .



مبحث عام و خاص





ما در قوانین مدنی و جزائی بشری می بینیم كه یك قانون را به صورت كلی

و عام ذكر می كنند كه شامل همه افراد موضوع قانون می شود . بعد در جای دیگر

درباره گروهی از افراد همان موضوع ، حكمی ذكر می كنند كه بر خلاف آن قانون

كلی و عام است .

در اینجا چه باید كرد ؟ آیا این دو ماده قانون را باید متعارض یكدیگر

تلقی كنیم و یا چون یكی از این دو ماده قانون نسبت به دیگری عام است و

دیگری خاص است باید آن خاص را به منزله یك استثناء برای آن عام تلقی

كنیم و اینها را متعارض بدانیم ؟

مثلا در قرآن مجید وارد شده است كه :

« و المطلقات یتربصن بانفسهن ثلثة قروء »( 1 ) .

زنان مطلقه لازم است بعد از طلاق تا سه عادت ماهانه صبر كنند و شوهر

نكنند ( عده نگهدارند ) پس از آن آزادند در اختیار شوهر .

اكنون فرض كنید كه در حدیث معتبر وارد شده است كه اگر زنی به عقد

مردی در آید و پیش از آنكه رابطه زناشوئی میان آنها بر قرار شود زن

مطلقه شود ، لازم نیست زن عده نگهدارد .

در اینجا چه بكنیم ؟ آیا این حدیث را معارض قرآن تلقی كنیم و در

نتیجه همانطور كه دستور رسیده است آن را دور بیندازیم و



پاورقی :

. 1 سوره بقره ، آیه . 228





به سینه دیوار بزنیم ؟ یا خیر این حدیث در حقیقت مفسر آن آیه است و به

منزله استثنائی است در بعضی مصادیق آن و به هیچ وجه معارض نیست .

البته نظر دوم صحیح است ، زیرا معمول مخاطبات آدمیان این است كه

ابتدا یك قانون را به صورت كلی ذكر می كنند و سپس موارد استثناء را

بیان می نمایند . قرآن هم بر اساس محاورات عمومی بشری با بشر سخن گفته

است و از طرف دیگر خود قرآن حدیث پیغمبر را معتبر شمرده و گفته است :

« ما آتیكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا »( 1 ) .

آنچه پیامبر برای شما آورده بگیرید وعمل نمائید .

در این گونه موارد ، خاص را به منزله استثناء برای عام تلقی می كنیم و

می گوئیم عام را وسیله خاص " تخصیص " می دهیم ، و یا می گوئیم : خاص "

مخصص " عام است .



مطلق و مقید





مطلق و مقید هم چیزی است شبیه عام و خاص ، چیزی كه هست عام و خاص

در مورد افراد است و مطلق و مقید در مورد احوال و صفات . عام و خاص در

مورد اموری است كلی كه دارای افراد موجود متعدد و احیانا بی نهایت است

و بعضی از انواع و یا افراد آن عام به وسیله دلیل خاص از آن عموم خارج

شده اند ، ولی مطلق و مقید مربوط است به طبیعت و ماهیتی كه متعلق تكلیف

است و



پاورقی :

. 1 سوره حشر ، آیه . 7





مكلف موظف است آنرا ایجاد نماید .

اگر آن طبیعت متعلق تكلیف قید خاص نداشته باشد مطلق است و اگر قید

خاص برای آن در نظر بگیریم مقید است .

مثلا در مثالی كه قبلا ذكر كردیم به پیغمبر اكرم امر شده كه هنگام اخذ

زكات از مسلمین به آنها دعا كن و درود بفرست ( « صل علیهم ») . این

دستور از آن نظر كه مثلا با صدای بلند باشد یا آهسته ، در حضور جمع باشد و

یا حضور خود طرف كافی است ، مطلق است .

اكنون می گوئیم اگر دلیل دیگری از قرآن یا حدیث معتبر نداشته باشیم كه

یكی از قیود بالا را ذكر كرده باشد ما به اطلاق جمله " و صل علیهم " عمل

می كنیم ، یعنی آزادیم كه به هر صورت بخواهیم انجام دهیم ولی اگر دلیل

دیگری معتبر پیدا شد و گفت كه مثلا این عمل باید با صدای بلند باشد و یا

باید در حضور جمع و در مسجد باشد ، در اینجا مطلق را حمل بر مقید می كنیم

یعنی آن دلیل دیگر را مقید ( به كسریاء ) این جمله قرار می دهیم . نام این

عمل " تقید " است .



مبحث مفاهیم





كلمه مفهوم ، در اصطلاح ، در مقابل منطوق است . فرض كنید شخصی می گوید

: " اگر همراه من تا خانه من بیائی من فلان كتاب را به تو می دهم " .

این جمله در حقیقت یك جمله است به جای دو جمله :

الف : اگر همراه من تا خانه من بیائی من آن كتاب را می دهم .ب : اگر همراه من تا خانه من نیائی آن كتاب را نمی دهم .

پس در این جا دو رابطه وجود دارد : رابطه مثبت و رابطه منفی . رابطه

مثبت میان همراهی كردن و كتاب دادن در متن جمله آمده ومورد تلفظ و نطق

قرار گرفته است . از اینرو آن را " منطوق " می گویند . ولی رابطه منفی

به لفظ نیامده و متعلق نطق قرار نگرفته است ، اما عرفا از چنین جمله ای

فهمیده می شود . از اینرو آن را " مفهوم " می خوانند .

ما در بحث حجیت خبر واحد خواندیم كه اصولین از آیه شریفه " نبأ "

كه می فرماید : « ان جائكم فاسق بنبا فتبینوا »( اگر فاسقی خبری برای شما

آورد درباره اش تحقیق كنید و تحقیق نكرده ترتیب اثر ندهید ) حجیت خبر

واحد را در صورتی كه راوی عادل باشد استفاده كرده اند .

این ، استفاده از " مفهوم " آیه شریفه است . " منطوق " آیه این

است كه به خیر فاسق ترتیب اثر ندهید ، اما مفهوم آیه این است كه به

خبر عادل ترتیب اثر بدهید .



مجمل و مبین





بحث مجمل و مبین چندان اهمیتی ندارد . مقصود این است كه گاهی تعبیری

در لسان شارع می رسد كه مفهومش ابهام دارد و مقصود روشن نیست ، مثل

مفهوم " غنا " ، و در دلیل دیگر چیزی یافت می شود كه روشن كننده است .

دراین صورت می توان به وسیله آن " مبین " رفع ابهام از " مجمل " كرد.

معمولا اهل ادب به بعضی تعبیرات مجمل در كلمات

پیشوایان ادب بر می خورند كه در مفهومش در می مانند ، بعد با پیدا كردن

قرائن روشنگر رفع ابهام می كنند .



ناسخ و منسوخ





گاهی دستوری در قرآن و سنت رسیده است كه " موقت " بوده است یعنی

پس از مدتی دستور دیگر رسیده است و به اصطلاح دستور اول را لغو كرده

است .

مثلا در قرآن كریم ابتدا درباره زنان شوهردار اگر مرتكب فحشا شوند

دستور رسید كه در خانه آنها را حبس ابد كنند تا مرگشان فرا رسد یا خدا

راهی برای آنها مقرر دارد . بعد راهی كه برای آنها مقرر شد این بود كه

دستور رسید به طور كلی اگر مردان زن دار و یا زنان شوهردار مرتكب فحشا

شوند باید " رجم " ( سنگسار ) شوند .

یا مثلا در ابتدا دستور رسیده بود كه در ماه مبارك رمضان ، حتی در شب

نیز مردان با زنان خود نزدیكی نكنند ، بعد این دستور لغو شد و اجازه داده

شد .

برای یك فقیه لازم است كه ناسخ و منسوخ را از یكدیگر تمیز دهد .

درباره نسخ ، مسائل زیادی هست كه اصولیون متعرض آنها شده اند .